ارتباط
|
||
ارتباط حیاتی ترین نیاز بشر از گذشته تا امروز |
آنان نخبه اند و شما ... تخمه!!! "
متن بالا قسمتی از قطعنامه ی پایانی سفر جمعی از اهالی فکر و ادب و هنر به مشهد بود که توسط خودمان در مراسم اختتامیه تنظیم و خوانده شد. همچنین در پایان آن مراسم از زحمات بی دریغ و شبانه روزی ( مثل داروخانه ) جناب تقوی با اشعاری چون:
" تقوی بیا اینجا ـ تقوی قهرمان امشب رو اینجا بمان ـ تقوی باید برقصه از هیشکی هم نترسه!!! " توسط همه تشکر و قدردانی های لازم به عمل آمد.
البته از آن جایی که یک نخبه در تمام زمینه ها این لقب را یدک می کشد, در آن مراسم نیز فردی نخبه که خود را به شکل اخوان ثالث درآورده بود , کتاب اشعار نیما در دست داشت , شعر فریدون مشیری می خواند و مثل سهراب سپهری راه می رفت, شعر سفیدی! خواند که آن شعر به شرح زیر است:
" هی وای ... کبوترها نقاره می زنند!!!
ای داد ... این جا اذان نیم ساعت زودتر از اون جاست
بریم پدیده شاندیز ششلیک بزنیم
و ناگهان چقدر زود ... گریه کرد
این آب چقدر قشنگه
شاید این آب خودش گِل باشد
ما نخبه ایم تو کیستی؟
برگی از شاخه زمین خورد"
پس از این شعر بود که جمیع نخبگان او را ستودند و چون نهار ظهر بر سر خود گذاشته و قیقه قیمه اش کردند که تو کجا بودی تا حالا ؟!؟!؟!
و تنها تعدادی فرد کور هنر بودند که او را هووووووووو کشان به باد مسخره گرفتند که این چه چرندیات و خزعبلاتی بود؟
در شعر بالا به ششلیک های پدیده شاندیز اشاره شد که لازم می بینم نکته ای را متذکر شوم. پیشنهاد می کنم هرکس می خواد ششلیک بخوره لازم نیست تا مشهد بره و تو اون پدیده ( که به نظر من اصلا هم پدیده نیست. با اون مترسک ها و کوزه شکسته های توی حیاط آخر نوستالژیک غیر حرفه ای است ) پول خرج کنه. آقا یه سر برو بلوار آفریقا- خیابان صبا- رستوران شاندیز. هم غذاها با کیفیت تره هم به نظر بنده ششلیک اصل اون جاست نه مشهد!
تو بازار رضا یه جا نوشته بود چلغوز موجود است! تا امروز خیال می کردم چلغوز فحشه, نگو تخمه است." چلغوز نوعی تخمه ی بلندِ سیاهِ هندی است (مثل محسن البته کمی تپل تر) "
در این سفر همان گونه که از این نوع اسفار برمی آید, بنده با سیل عظیمی از افکار و عقاید مختلف روبرو بودم. افکار و اندیشه هایی چون:
مموتیسم, موسویسم, بسیجیسم, پیچیسم, روشنفکریسم و بالاخره پای ثابت این گونه سفرها یعنی خرخونیسم, که همه آنان را چونان که انتظار می رفت, به کف با کفایت و به مدد روحیه ی ارتباطاتی خودمان مغلوب کرده, به صورتی که جملگی بر خاک آستان مان بوسه زدند. باشد که درس عبرتی برای سایرین شود!
و در پایان
رسیدیم و رسیدیم ... کاشکی نمی رسیدیم ... تو راه بودیم خوش بودیم ... سوار لاک پشت بودیم
![]() |